سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عصر جمعه گذشته ( 19/12/1390 ) به پیشنهاد آقا سینا ( پسرم ) زدیم بیرون برای ریگ نوردی در ریگستان های اطراف شهرستان آران و بیدگل. به سینا پیشنهاد دادم بریم چاله سنبک، هم فاله و هم تماشا. اما در حوالی پنج کیلو متری چاله سنبک درتلهً ریگهای روان که بواسطه بادهای موسمی روانه جاده باریک و خاکی و بدون تابلوی راهنما ی چاله سنبک شده بودند و جاده را مسدود کرده بودند، گرفتار شدیم. تلاش کردیم با دست ریگها را کنار بزنیم، اما نشد، بر عکس بیشتر ماشین در ریگ فرو رفت.  خورشید خانم در حال جمع کردن گیسوان طلاییش و رفتن به پشت کوه های کرکس بود. بدین معنی که شب و سرمای کویر در حال پیشروی هستند. سرمای شب های کویر می تواند به کشندگی گرمای روز هایش باشد. بنا براین پس از تلاش فراوان و بکار گرفتن همه تکنیک هایی که بلد بودیم و درمانده شدن، خسته و ناامید ، سینا با پای پیاده مسیر برگشت را در پیش گرفت تا از چند خانواده  که درمسیر امدن مشاهده شان کرده بودیم کمک بگیرد. خیلی زود کمک رسید و اتفاقاٌ آشنا هم بودند. در میان ایشان مشاور تربیتی دوران دبیرستان سینا هم تشریف داشتند.  با کمک نیسان و طناب، ماشینما ن را از تله ریگهای روان رها نمودند. بعد هم ما را به صرف چای آتشی مهمان کردند که بسیار خوش طعم و به موقع بود و خیلی هم چسبید.  پس از خدا حافظی به طرف خانه مراجعت کردیم . همین جا یک بار دیگه از آقای ارشدی و دوستانشون صمیمانه تشکر می نمایم.

شما هم اگه خواستید به کویر بروید، حتما وسایلی از قبیل بیلچه و طناب و کبریت و آب و لباس گرم و غیره را با خودتون ببرید. ضمنا تنها هم نروید، چند تا ماشین باتفاق هم حرکت کنید. و ریگهای روان را هم اصلا دست کم نگیرید.

چی شد که به طرف چاله سمبک کشیده شدیم؟  ماجرا از این قراره که ،دویا سه سال قبل برای اولین مرتبه من بهمراه همسرم و سنا خانم و سها خانم ( دو دخترم ) در تعطیلات عید و به بهانه  تور رالی که به ابتکار کمیته فرهنگی – ورزشی شهرداری منطقه 2 شهرستان آران و بیدگل برگزار می شد، به چاله سنبک رفتیم. ابتکار بسیار جالبی بود، چون خیلی ها برای اولین بار بود که به این طبیعت بکر و زیبا می آمدند، از جمله خود من، البته آقا سینا در اون سفر همراه ما نیامد.  

 چند روزی از عید گذشته بود، هوای بهاری و بسیار پاکیزه کویرکه دریغ از یک سی سی آن در تهران، و آفتاب گرم بهاری که در خنکای قبل از ظهر ریگهای در حال گرم شدن بیابان، بسیار دلپذیرمی نمود. منظره تعدادی چاله به وسعت های متفاوت، که بطور متوسط هر کدام به اندازه یک زمین بسکتبال، کمی بزرگتر یا کمی کوچکتر، هر کدام در حصار تپه های ماسه بادی احاطه شده بودند. و یکی دو چاله پوشیده از علف های هرز و نی و تعدادی درخت مشاهده می شد و وجود برکه یا چشمه ای را تداعی می نمود، در حالی که اثری از آب یا چاه آب یا قنات یا  آب روان یا حتا ردی از آبرسانی سیار دیده نمی شد.

جمعیت نسبتاٌ زیادی آمده بودند و عمد تاٌ هم از هم ولاتیی های مقیم تهران و اصفهان و دیگر شهر ها که ایام عید برای دید و بازدید به وطن خودشون می آیند.    در ادامه هم همه شرکت کنندکان در رالی برنده اعلام شدند، ولی چون تعداد جوایز محدود بود بین شرکت کنندگان قرعه کشی شد و یک عدد گلیم فرش ماشینی حدودا یک متر مربعی هم نسیب ما شد که سها خانم به نمایندگی از طرف خانواده اونو تحویل گرفته بود. 

نیمه اول فروردین و موقع آماده ساز ی چاله ها برای کشت هندوانه ، به یکی از چاله ها که چند نفر در حال کار بودند رفتم و در حالی که شیوه کار آنها را از نزدیک مشاهده می کردم ،  سوالاتی هم پرسیدم .  

 

نیمه اول فروردین بود و موقع آماده ساز ی چاله ها برای کشت هندوانه ، به یکی از چاله ها که چند نفر در حال کار بودند رفتم و در حالی که شیوه کار آنها را از نزدیک مشاهده می کردم ،  سوالاتی هم پرسیدم.

دیروزتصمیم گرفتم فکر معرفی "چاله های سنبک"  را عملی کنم وپس از گشت مختصری در چراغ جادوی مدرن و ملاحظه نوشته های مختصری که غول چراغ جادو( اینترنت)برام فراهم آورد، به جمع بندی رسیدم که در پست بعدی برایتان نقل می کنم.

به یاری خدا


 چهارشنبه 90/12/24ساعت  3:37 عصر   م. رسول زاده 
  نظر شما چیه؟()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
قهرمان
یاد من باشد از فردا صبح
همنشین باد
گمشده ...
زیر پوست مردم سالاری ( 1 )
زیر پوست مردم سالاری ( 2 )
مهاجرت!!! تهدید؟ یا فرصت؟
تولید ملی و حمایت از کار و سرمایه ایرانی را پاس بداریم
با کویر مهربانتر باشیم
[عناوین آرشیوشده]