سقراط و شاهکاری ناممکن: زنده مردن و بدون تسلیم، تا به آخر ماندن.
.......
ما فقط میتوانیم حدس بزنیم که فکر سقراط چگونه توسعه یافت. برای مدتی همراه فیلسوف آتنی به نام آرکلائوس بود. او بایستی با بسیاری از اندیشمندان روزگار خود ملاقات و گفتگو کرده باشد، و او هرگز فرصت مباحثه با یک اهل خبره را از دست نمیداد.
علاقهاش روی منطق و اخلاق متمرکز شد. با طرح سئوالهای اصولی در پی ایفاء مأموریت آسمانی خود همت گماشت، در این ضمن نه تنها تضادهای فکری گمراه کننده و ادراک خود را روشن کرد، که دو سهم مهم خود به نام استقراء و تعریف کلی را در منطق توسعه داد. آنچه که او کرد این بود. بزودی اصطلاحی مانند جرأت در طول مباحثه پدید آمد، او درباره آنچه در نظر داشت، شروع به پرسیدن کرد، و آنگاه، وقتی ثابت میشد که پاسخهای به دست آمده رضایت بخش نیستند. اقدام به استنتاج و قیاس نمونههای متنوع جرأت میکرد، و نشان میداد که گرچه در جزییات متغایرند اما صفت مشخصهای دارند که به وسیله آن وجودشان قابل شناخت است؛ و توضیح آن به کلام، همان تعریف است. چه بسا همه اینها اینک بدیهی به نظر آید، ولی قبلا هرگز روشن نبود است، و این اثر بسیار مهمی در منطق و علوم مأوراء طبیعی داشت. این امر منجر به آن شد که افلاطون و ارسطو، مفتخر به اکتشاف مفاهیمی همچون، کیفیت و کمیت، جوهر، خواص، ذات و شکل، جنس و نوع، و مسایل بیشمار دیگری باشند.
سهم مستقیم سقراط در پیشرفت فلسفه احتمالا به همین جا خاتمه پذیرفت. او غالبا اصرار میورزید که معلم نیست: که او صرفا یک روشنفکر ماهر است، که مانند مامایی مادرش، قادر است که به دیگران کمک کند تا افکارشان متولد شود. این امر بایستی به شوخی مشهور او نسبت داده شود که ملزم بود به طور مداوم دانش و توفیق خود را ناچیز شمارد. اما انکارهای او گرچه محتوای اغراق آمیزی داشت، و از اینکه کمی پای مردم را بکشد لذت میبرد، اما در کمال صداقت بود.
معاشرانی که همواره او را احاطه کرده بودند، دوستانی بودند که چندان حالت شـاگردی نداشته و به وی علاقهمند بودند و از او الهام میگرفتند. عدهای از اشرافزاده های جوان بیمسئولیت نیز بودند، که همراهی آنان با سقراط سرانجام به بازداشت و اعدام او منجر شد.
او نخستین فیلسوف مهمى بود که بیشتر عمر خود را صرف گفتگو ومباحثه در کوچه و بازارهاى آتن مى کرد.
على رغم اینکه روش فلسفى سقراط براى ما مشخص و معلوم است ولى افکار و عقاید او در مورد بسیارى از مسایل مهم فلسفى براى ما روشن نیست. زیرا هیچگاه در مورد مسئله اظهار اطمینانى قطعى نمى کرد و افکار خود را نمى نوشت. فیلسوفان پیش از سقراط توجه خود را به طبیعت و نیروهاى طبیعى معطوف کرده بودند. ولى برخلاف آنها بیشتر توجه سقراط به مسئله انسان و جایگاه انسان در جامعه بود. سقراط قصد داشت که فلسفه خود را بر پایه اى محکم بنا کند . به گمان او این پایه عقل انسان بود.او ادعا مى کرد که ندایى الهى در وجودش قرار دارد که او را هدایت مى کند و همین ندا و وجدان است که به او مى گوید چه چیز نادرست و چه درست است.
سقراط در زمینه اخلاق سعى داشت تعریف کامل و جهانشمولى ارایه دهد. او معتقد بود که تشخیص درست و نادرست بر عهده عقل آدمى است نه بر عهده جامعه و سیر تحولات آن. او براى نیکوکارى و درستکارى مبنایى عقلى جستجو مى کرد ومعتقد بود که هرکس درست و غلط را از لحاظ عقلى تشخیص دهد به کار نادرست دست نمى زند و تمام شرهایى که از افراد مختلف مى بینیم در اثر نادانى آنهاست.
سقراط عقیده داشت که همانگونه که کفاش و نجار به مهارت در رشته و فن خود نیاز دارند حاکم نیز باید تخصص لازم را براى حکومت داشته باشد به عبارت دیگر داراى فضیلت سیاسى براى حکومت باشد. سقراط دائما دم از صلاحیت و شایستگى براى حکومت مى زد . که البته در آن زمان بزرگترین مدعى این صلاحیت اشراف وثرومتمندان بودند که اعتقاد داشتند این شایستگى براى حکومت از نژاد و تبارشان حاصل مى شود ولى سقراط معتقد بود که این شایستگى و فضیلت با آموزش و تربیت پدید مى آید و ناشى از روح انسانى است. البته باید توجه داشت که در آن زمان این آموزشها و نوع تربیت بیشتر مخصوص طبقه اشراف بود نه همگان مردم.
در شرایطى که خطر قیام، اقلیت ثروتمند جامعه دمکرات یونان را تهدید مى کرد سقراط جوانان را به دور خود جمع مى کرد ودر باره فضیلت سیاسى با آنها صحبت مى کرد. همین امر باعث شد که حکومت تصمیم به اعدام سقراط بگیرد. سقراط در آن جا به جرم منحرف کردن جوانان و کفر حاضر میشود. او متهم است که با فلسفهی ویرانگرش، سنتها را زیر سوا ل برده و خدایانی تازه معرفی کرده است.متن کیفرخواست این بود: «سقراط متهم است که 1. خدایانی را که ملت پرستش میکند نمیپرستد، بلکه اعمال دینی جدید و ناآشنایی آورده است؛ 2. و به علاوه، جوانان را فاسد میسازد. کیفرخواست تقاضای مجازات مرگ دارد.» در دادگاهى که براى محاکمه سقراط تشکیل شد سقراط به دفاع از خود برخواست. سقراط در رساله دفاعیه خود را «خرمگس» نامیده است. او خطاب به آتنیان میگوید: «شما مردم مانند اسب تنبلی هستید که احتیاج دارید برای این که راه بیفتید گاهی خرمگسی به شما نیش بزند و من همچون آن خرمگسی بودهام که نیشکی میزدهام و شما را به اندیشیدن وامیداشتهام و اکنون اگر مرا بکشید، دیگری را مثل من نخواهید یافت.» در دفاعیه استدلال میکند که انسان اخلاقی نه در این جهان و نه پس از مرگ از هیچ چیز آسیب نمیبیند.
........