خبر کوتاه است , بیش از 60 درصد از مدال آوران المپیاد های علمی به خارج از کشور مهاجرت کرده اند !!! ؟؟؟
کشور ما از نظر مهاجرت رتبه جهانی دارد, هم از نظر پذیرش مهاجر و هم از نظر صدور مهاجر, اما این کجا و آن کجا, ما نخبگان علمی و اقتصادی صادر می کنیم و در عوض کارگر غیر ماهر و قاچاق چی و بزهکار وارد می کنیم. عجب معامله ای, بقول ظریفی مدام داریم جامعه را در مشک ارزشهای خودی و نخودی می زنیم و کره اش را صادر می کنیم و ...
مهاجرت نوید بخش است یا تاسف بار؟ به یاد موضوع همیشگی انشا در دوران تحصیل خودمان افتادم. "علم بهتر است یا ثروت؟" البته هیچ یک از معلمان انشا آن زمانها به ما نگفتند کدام بهتر است. و فقط به انشای بچه هایی که چند سطری از قول بزرگترهای باسواد فامیل نوشته بودند که علم بهتر است چون دکتر می شویم و بیماران را معالجه می کنیم و ثروت بد است چون هیچ کاخی ساخته نمی شود مگر در کنار آن کوخ ها بوجود آید !!! نمره ای می دادند و به ما که هیچ وقت انشا نمی نوشتیم و اگر معلم انشا برای ترساندن دانش آموزان زیر کاردررو, مانند خط زدن مشق ها در خواست رویت انشا ها را می نمود؛ نمره منفی ما حتمی بود. البته ما هم دوست داشتیم انشا بنویسیم, اما کسی به ما چیزی یاد نداده بود یا حتا توضیح مختصری که چگونه نوشتن را آغاز کنیم . موضوع مهاجرت هم این روزها چنین وضعی دارد. هر از گاهی و با انگیزه های متفاوت و نه الزاما برای درمان ریشه ای به آن اشاره ای می شود.
اما آیا با مهاجرت سرمایه های گرانبهای انسانی از ملت کوچیده یا کوچانیده شده اند ؟
آیا سرمایه های انسانی کم توان اما پر پتانسیل انسانی برای بارور شدن و به ظهور رساندن استعدادهای نهفته , به خارج از کشور کوچ داده شده اند ؟ که بسیار بعید است !
واضح است که در دنیای امروز یعنی عصر ارتباطات و دهکده جهانی, هیچ چیز تصادفی اتفاق نمی افتد و یا بوجود نمی آید. با ید هوشمندانه برنامه ریزی نمود و صبورانه و سخاوت مندانه اجرا کرد. قطعن توانمند سازی علمی و فناورانه و تولید داخل در دنیای امروز نیاز به هدف گذاری , داشتن نقشه راه , و اجرای هوشمندانه و صبورانه و سخاوت مندانه دارد.
از خسارت های عقب ماندگی و توسعه نا یافتگی, نبود زمینه و زیر ساخت برای شکوفایی استعدادها و پتانسیل های سرمایه انسانی دانش اموخته و نخبه است. پس کوچ استعداد های علمی و پتانسیل های فناورانه و علمی به محیط های مستعد برای آنها اجتناب ناپذیر است. اصولا در جامعه عقب مانده زمینه و زیر ساخت برای نو اوری و اختراع وجود ندارد تا زمینه رشد و شکوفایی استعداد ها فراهم آید .
با این نگاه مهاجرت سرمایه های انسانی و بعضا مادی, نه تنها خسران نیست که می تواند نعمت هم باشد!!! در صورتیکه این تهدید هوشمندانه به فرصت تبدیل شود؟!!
اگربه برنامه های اجرا شده در سال های اخیر نگاه کنیم, جذب و استخدام ممتازان دانشگاه ها ( نخبگان ) در دستگاه ها و ادارات دولتی؛ آیا آنها را جذب کرده ایم و از توان آشکار و نهان انها بهره گرفته ایم؟ یا آنها را در سیستم های بیمار کارمندی چپانده ایم و از تلاش و تکاپو و انگیزه ساقط کرده ایم؟
کل صنعت وابسته و دست چندم کشور وارداتی است, و نیاز علمی برای اداره آن در حد تکنسین های کار آزموده است! که الحق با آموزشهای حین کار , بسیار هم آزموده و قابل اعتماد هستند. حال با انتقال نخبگان از پشت میز دانشگاه , بدون مهارت, و نشاندن بر مسند های ستادی ( البته تحت سرپرستی مدیران کم سواد و کم توان ) و نبود زمینه و افق برای نو آوری و ایده پردازی , آیا بجز سرخوردگی و رکود و نخوت حاصل بهتری برداشت خواهیم نمود؟
در سال های سازندگی و در ادامه آن در سال های اصلاحات با واردات صنایع ( نه فناوری و تکنولوژی ) مهندسان و متخصصان ورزیده ای در زمینه های ساخت و نصب و بهره برداری از صنایع بزرگ و گران و ارزبر در کشور پرورش یافته اند. این پرورش یافته گان با تشدید تحریم ها و رکود پروژه های اینچنینی عملا در پشت میز ها پلاسیده شده اند ! البته اگر تحریمها هم نبود چند سال دیرتر همین اتفاق می افتاد! چون ظرفیت واردات صنایع (آنهم دست چندم) بی نهایت نیست.
این سرمایه های ماهر و کارآزموده اماخموده و رخوت زده, سربار سازمانها و شرکت های دولتی شده اند! چون امکان ارتقاع همه آنها نیست در حالی که همه آنها انتظار و استحقاق ارتقاع و پیشرفت دارند. البته ارتقاع و رشد در زمینه شغلی بدلیل محدود بودن صنعت وابسته امکان پذیر نیست, و فقط تعدادی از آنها در سلسله مراتب سازمانی ارتقاع می یابند که بدلیل نداشتن دانش مدیریت, روند جهان سومی سازمان ها و در نهایت صنعت کشور ادامه می یابد وبه مسیر صحیح پیشرفت رهنمود نخواهیم شد!! این سرمایه های انسانی ماهر, بیشتر سربار سازمانها و شرکت های دولتی اند تا بعنوان نیرو های تاثیر گذار, و اغلب باید مدیران به فکر مشغول کردنشان باشند تا به کارگیری توانمندی های آنها. ظاهرا کسی هم جرات آزادسازی آنها از بند کارمندی را ندارد ( باز نشستگی پیش از موعد ), تا با اندک توان و انگیزه باقی مانده برای این سرمایه ماهر و کار آزموده , بتوان در بازار کار بخش خصوصی , به تقویت این بخش کمک نمود. بدلیل نبود زمینه و زیر ساخت های نوآورانه طلب؛ ظرفیت و پتانسیل بکارگیری آنها نیز وجود ندارد.
در دولت اصلاحات با توجه به روند جهانی شدن و طبیعت اجتناب نا پذیر بعضی از صنایع مانند نفت و گاز که ذاتا جهانی هستند, به فکر آموزش و پرورش آدمهایی متناسب با فرهنگ و بازار جهانی افتادیم. عده ای را با کمک دانشگاه های بین المللی آموزش مدیریت کسب و کار دادیم. اما با شروع دولت نهم به کل یادمان رفت که می بایست عضوی از جامعه جهانی در شرایط موجود باشیم! و به فکر مدیریت کل جهان افتادیم!!!! بنا براین تعریف اهدف نباید سلیقه ای باشد بلکه باید در راستای منافع ملی باشد و با تغییر مجریان در اصول و محتوا تغییرات بنیادی ناشته باشند.
آیا می توانیم معضل مهاجرت نخبگان را به فرصت تبدیل کنیم؟
در دنیا تجارب زیادی در این خصوص وجود دارد؛ بعضی دانش و مهارت را وارد نموده و در کنار آن و همراه آن به آموختن و کسب مهارت و دانش و فناوری پرداخته اند و برخی دیگر با اعزام هدفمند نخبگان خود به مراکز و شرکت های دانش بنیان در کشور های صاحب علم و تکنولوژی, به کسب مهارت پرداخته و با انتقال آن به کشور خود منشا تحولات و پیشرفت در کشورشان شده اند. تعدادی نیز با شرکت های صاحب دانش و تکنولوژی شریک شده اند. معلوم است که ترکیبی از استراتژی های گفته شده بالا و آزاد سازی متخصصان ماهر ولی نا کارامد در سیستم های بیمار موجود, ممکن است راهکار سریعتری باشد. به نظر می رسد با تشکیل هسته های علم و فناوری ( دولتی – مردمی ) و با تعریف ماموریت برای نخبگان در محدوده شرکت های دانش بنیان؛ آنها را بکوچانیم! تا پس از چند سال با توشه ای از تجربه و مهارت و پشتوانه علمی روز دنیا به کشور بازگشته و پایه گذار نواوریهای علم وفناوری و تولید در غالب شرکت ها ی دانش بنیان با ظرفیت روز جهانی باشند. ...