سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هنگامیکه گالیله در اثر شکنجه و تهدیدات کلیسا مجبور شد به اشتباه خود پی ببرد و به صاف بودن کره زمین " اعتراف " کند؛ یکی از شاگردان گالیله به طرف او آمد و آب دهان بر زمین انداخت و گفت : تف بر سرزمینی که قهرمان ندارد!!!

گالیله جاب داد : تف بر سرزمینی که به قهرمان احتیاج دارد....!!!


 سه شنبه 92/8/21ساعت  1:33 عصر   م. رسول زاده 
  نظر شما چیه؟()

 

یاد من باشد از فردا صبح

جور دیگر باشم

بد نگویم به هوا،آب ، زمین

مهربان باشم،با مردم شهر

و فراموش کنم،هر چه گذشت

خانه ی دل،بتکانم ازغم

و به دستمالی،از جنس گذشت

بزدایم دیگر،تار کدورت، از دل

مشت را باز کنم، تا که دستی گردد

و به لبخندی خوش

دست در دست زمان بگذارم



یاد من باشد فردا دم صبح

به نسیم از سر صدق، سلامی بدهم

و به انگشت نخی خواهم بست

تا فراموش، نگردد فردا

زندگی شیرین است، زندگی باید کرد

گرچه دیر است ولی

کاسه ای آب به پشت سر لبخند بریزم ،شاید

به سلامت ز سفر برگردد

بذر امید بکارم، در دل

لحظه را در یابم

من به بازار محبت بروم فردا صبح

مهربانیخودم، عرضه کنم

یک بغل عشق از آنجا بخرم



یاد من باشد فردا حتما

به سلامی، دل همسایه ی خود شاد کنم

بگذرم از سر تقصیر رفیق ، بنشینم دم در

چشم بر کوچه بدوزم با شوق

تا که شاید برسد همسفری ، ببرد این دل مارا با خود

و بدانم دیگر قهرهم چیز بدیست

یاد من باشد فردا حتما

باور این را بکنم، که دگر فرصت نیست

و بدانم که اگر دیر کنم ،مهلتی نیست مرا

و بدانم که شبی خواهم رفت

و شبی هست، که نیست، پس از آن فردایی

یاد من باشد

باز اگر فردا، غفلت کردم

آخرین لحظه ی از فردا شب ،

من به خود باز بگویم

این را

مهربان باشم با مردم شهر

و فراموش کنم هر چه گذشت......


 چهارشنبه 92/5/9ساعت  10:13 عصر   م. رسول زاده 
  نظر شما چیه؟()

 همنشین باد

گشت و گذار کویر در نوروز و اوایل بهار بسیار دلپذیر و الهام بخش است. بیابان های بی آب، مملو از گیاهان پراکنده          کوناگون ودرختان خاص کویری است. گیاهانی با عمر کوتاه و سازگاری فراوان با آب و هوای گرم و خشک و درختانی مقاوم و سازگار با بی آبی و تسلیم ناشدنی در برابر باد و آفتاب گرم کویر. گیاهان کویری با اندک آب باران در کویر سبز میشوند، بسرعت گل میدهند و دانه میکنند. بدین ترتیب هزاران سال است که به حیات و بقای خود ادامه میدهند. منظره درختان کویری که بر بالای تپه های ماسه بادی، بلند پروازی و غرور را تداعی میکند و ریشه های فراوانی را که به هرطرف برای جستجوی آب و پایداری در برابر باد و آفتاب گسیل داشته اند ، تدارک و آینده نگری برای ایستادگی و بقا را می آموزد.   

در کویر کم نیستند درختانی که در بالای تپه ریگ های روان روییده اند و در مسیر بادهای کویری و تابش بی پرده آفتاب ایستاده اند. در محیط کم آب و کرم وخشک، درخت برای ماندن ریشه هایش را به هر طرف و به اعماق زمین فرستاده است. برگهایش را مناسب ذخیره ونگهداری آب در محیط گرم وخشک شکل داده است، واسرار دیگری که رمز ماندگاری این گیاهان در چنین شرایطی شده است. 

و اما آنچه تدایی میشود، موقعیت سیاسی - جغرافیایی خاص کشور ما است که بسان درختان کویری همنشین باد است، لذا باید تمام تدابیر لازم برای ماندگاری درشأن مردمش و رشد نمواین آب و خاک اندیشیده شود. 

همه شنیده ایم که؛ "برو قوی باش که در نظام طبیعت ضعیف پامال است"، مظاهر این ضرب المثل در روابط بین الملل نیز خودنمایی میکند. همین پرونده هسته ای خودمان نمونه شاخص آن است. وقتی ضعیف باشیم، از کسانی که استعداد زورگویی دارند دعوت مکنیم که به ما زور بگویند. شاید در حرف گفته شود که هیچ عاقلی چنین کاری نمیکند؛ اما وقتی کسی تدابیر و عمل به قوی شدن را انجام نمی دهد مصداق طعمه قراردادن خودش است. 

یکی از پارامترهای تعیین کننده در قوی بودن یک کشور ، توان تولید (صنعتی و کشاورزی و دارو) است. در دنیای امروز کشورها به پشتوانه تولیدات داخل می توانند از تولیدات خود بعلاوه کسب  درآمد ، برای تحقق اهداف غیر اقتصادی خود نیز بهره بگیرند . بنابراین تولید داخل برای کشورها اهمیتی فراتر از تأمین نیازهای معمولی داخلی می یابد و گاه ابزاری می شود برای رفع تهدیدها و چالشهای بزرگ سیاسی امنیتی درداخل و خارج کشور     .

چنین ضرورت هایی است که رشد نوآوری و خلق فناوری های روز دنیا و تولیدات داخل را، بعنوان یک کشور بشدت مستعد و توانمند و به جهت منابع زیر بنایی تولید از یک سو و کشوری که با تهدیدهای استراتژیک مواجه است از سوی دیگر، اجتناب ناپذیر می سازد .

در اواخر سال تولید ملی و حمایت از کار و سرمایه ایرانی ( سال 1391) ، سالی که به تعطیلی هزاران واحد صنعتی و تولیدی انجامید! و نرخ ارز و طلا تورم چند صد درصدی را تجربه نمودند و بقیه قیمتها نیز افتان وخیزان خود را به آنها می رسانند؛ در اواخر سال، سیاستهای کلی تولید ملی و حمایت از کار و سرمایه ایرانی اعلام گردید. متعاقبا در بهمن ماه مصوبه ای امید بخش (هرچند با تاخیر) صادر گردید؛ تعدادی وزارتخانه و سازمان دولتی با محوریت وزارت صنعت، معدن و تجارت؛ مامور شدند مدل پیشنهادی تولید داخل اقلام راهبردی را با لحاظ ؛ سازوکار : تامین مالی، سرمایه گزاری و تولید، بهره گیری همزمان از ظرفیت بخش های خصوصی و دولتی، اصلاحات قانونی مورد نیاز،مشوق های مادی و معنوی ( شامل تضمین بازار، خرید تضمینی، الگوی نظارت وراهبری طرح ها و پروژههای پیشنهادی دستگاه های تخصصی را بهمراه الزامات مورد نیاز) ظرف یک ماه ! تهیه و ارسال نماید.

همچنین وزارتخانه های  جهاد کشاورزی، بهداشت – درمان و آموزش پزشکی، نفت، ونیرو موظف شدند لیست اقلام راهبردی حوزه های تخصصی خود را تهیه و ظرف یک ماه ! ارسال نماید.

مضافا تشکیل "کارگروه تخصصی تولید داخلی اقلام راهبردی " درتعدادی وزارتخانه و نشست هفتگی آنها در حضور نمایندگان سازمان های مرتبط و برنامه ریزی لازم جهت تولید داخل اقلام راهبردی و تحریمی را انجام داده ، طرحها و پروژههای پیشنهادی خود را ظرف مدت دو ماه! ارایه نماید.

تا اینجا صرف نظر از اینکه پس ازتحمل سالها تحریم، جنگ، وهزینه های انسانی و مادی، اکنون به فکر توانمند سازی کشور در زمینه های راهبردی افتاده ایم، جای امیدواری دارد. اما پس از سالها تحریم، اکنون و ظرف یک ماه ! وزارت خانه ها باید اقلام راهبردی مورد نیاز را شناسایی و اعلام نمایند! قوانین اصلاح شود! ساز و کارهای تامین مالی و سرمایه گزاری و ... آنهم درمدت یک ماه تهیه ابلاغ شود! پس از سالها، طرحها و پروژه ها باید عجولانه و ظرف یک ماه تهیه و ارایه شود! اینجایش دیگر مایوس کننده است. چون اصلاح سازوکارهای قانونی و مالی و تهیه زیرساختهای آنها به تنهایی سالها زمان نیاز دارد. حال چگونه قرار است سازوکارمالی، فرهنگی، اصلاح قانون و غیره ظرف مدت یک ماه فراهم شود!؟

در نگاه نخست به نظر می رسد، استراتژی اعلام شده مقطعی و با توجه به تشدید تحریمها اتخاذ شده، وطبیعی است با تغییرشرایط، استراتژیها نیزعوض خواهند شد، در حالی که نقشه راه کشور برای توانمند سازی فناوری و تولید رقابتی، باید هوشمندانه و ادامه دار باشد.  در برنامه های توانمندسازی فناوری و تولید داخل، برخورداری از مزیت اقتصادی و تولید با کیفیت و قیمت رقابتی باید در اولویت اول نامبرده شود. بدیهی است در شرایطی که توانمند سازی داخلی به ما تحمیل می شود، تولید رقابتی دراولویت چندم قرار خواهد گرفت و در اینصورت کمکهای مادی و معنوی دولت اجتناب ناپذیر خواهد بود. در اینصورت اگر خواستار ایفای نقش از طرف بخش خصوصی هستیم ( با توجه به اصل 44 قانون اساسی ) باید سازوکارهای لازم را فراهم آوریم و با گشاده دستی زمینه میدان داری بخش خصوصی را فراهم آوریم. در غیر اینصورت پس از مدتی مجددا باید سیکل واگزاری ها را تکرار کنیم. 

آنچه یادآوری آن ضروری مینماید، انجام چنین تصمیماتی را که با هدف گزاری و تعیین استراتژی و اصلاح قوانین کار و تولید و سرمایه ، و ...  سروکار دارد را از وظایف روزمره کارمندان (که به امور روزمره رسیدگی میکنند و روزمرگی از لحن مکاتبات و اقدامات آنها نمایان است ) خارج و به نهادهای استراتژیست ، سیاست گذار، و برنامه ریز دانشگاهی بسپاریم تا شکل و شمایل دستوری و بخش نامه ای پیدا نکند. و از چنان پشتوانه علمی – منطقی برخوردار باشد که حمایت عمومی را با هر سلیقه و عقیده جلب نماید و در تحولات جناحی و سیاسی گرفتار نشود و کشوری را که در مسیر باد قرارگرفته را تا ابد در قله رفیع انسانیت و عزت حفظ نماید. بنا براین گرچه توانمند سازی فناوری و ساخت و تولید داخلی نیزدر مقطع کنونی به ما تحمیل شده است، ولی لازم است نقشه راه کشور برای توانمند سازی فناوری و تولید رقابتی، هوشمندانه و ادامه دار باشد، برای وضعیت عادی طرح ریزی شود و برای شرایط اضطرار نیز راهکارهای مقطعی را در نظر داشته باشد. به یاری خداوند.

 


 چهارشنبه 92/2/4ساعت  10:57 عصر   م. رسول زاده 
  نظر شما چیه؟()

گاهی بعضی ها با ما جور در میان، اما همراه نمی شن. گاهی نیز آدم هایی را می یابیم که با ما همراه می شن اما جور در نمی آیند.

بعضی وقت ها آدم هایی را دوست داریم که دوستمان نمی دارند، همان گونه که آدم هایی نیز هستندکه دوستمان دارند، اما دوستشان نداریم. به آنانی که دوست نداریم اتفاقی در خیابان بر می خوریم و همواره بر می خوریم، اما آنانی که دوست می داریم را همواره گم می کنیم و هرگز اتفاقی در خیابان به آنان بر نمی خوریم!

برخی بیش از اندازه قطعه گم شده دارند و روحشان چنان گرفتار حفره های خالی است که تمام روح ما نیز کفاف پر کردن یک حفره خالی درون آنان را ندارد. برخی دیگر نیز هیچ حفره ای، هیچ خلائی ندارند تا ما برایشان پر کنیم.

برخی هرگز ما را نمی بینند, برخی ما را سر کار می گذارند. و برخی می خواهند ما را ببلعند؛ برخی دیگر نیز هرگز ما را نمی یابند و برخی دیگر بیش از اندازه به ما خیره می شوند.

گاه ما برای یافتن گمشده خویش، خود را می آراییم. گاه برای یافتن «او» به دنبال پول، علم، مقام، قدرت و همه چیز می رویم و همه چیز را به کف می آوریم اما «او» را از کف می دهیم.

گاهی کسی که دوست می داری احتیاجی به تو ندارد, زیرا تو قطعه گمشده او نیستی، تو قدرت تکمیل او را نداری. گاه چنین کسی تو را رها می کند و گاهی از چنین کسی می آموزی که خود نیز کامل باشی، خود نیز بی نیاز از قطعه های گم شده باشی. او به تو میآموزد که خود سفر را آغاز کنی، راه بیفتی، حرکت کنی.

آغاز راه برایت سخت و طاقت فرسا است. مانند بلوغ که وداع با دوران کودکی است، کامل شدن سخت است، اما گریزی نیست. و تو آهسته آهسته  راه می افتی و در این راه رفتن دست و بالت بارها زخمی می شود، اما آبدیده می شوی و می آموزی که از جاده های ناشناس نهراسی، از مقصد بی انتها نهراسی، از نرسیدن نهراسی و تنها بروی و بروی و بروی ...که بودن در حرکت است.

"شل سیلور استاین"


 سه شنبه 91/9/7ساعت  10:32 عصر   م. رسول زاده 
  نظر شما چیه؟()

     مفاهیم "مردم سالاری" ابتکاری خودمان و "دموکراسی" غربی و "جامعه بی طبقه" شرقی چندی ذهنمو به خودش مشغول کرده بود. اینها پیشوند و پسوندهایی هستند که اغلب کلمه حکوت را همراهی میکنند. اشتراک و تفاوت های آنها در چیست ؟ کدام مفهوم در کدام جامعه دارای اعتبار و اثربخشی ملموث می شود ؟ تا چه میزان حکومت و آنچه در جوامع در جریان است بارمفهومی این عبارت ها را می رساند؟ زیرساختها و سازوکار آنها کدام است ؟ البته با فرو پاشی شوروی سابق , نظریه جامعه بی طبقه کمونیستی دیگر اعتبار یا حداقل مدافع جدی ندارد.      

عموما دقدقه های ذهنی بهتر است بازگو شوند؛ تا ذهن از اشغال در بیاید. البته این روزها کار و کسب که راکد است و گرانی و هزینه ها هم که سربه فلک کشیده؛ ریا و رنگارنگی, دروغ و چاپلوسی, نفاق و بی اعتمادی, بی تدبیری و شعارزدگی, مجال بحث های این چنینی را تنگ کرده است.  بهرحال این یاداشت را جمع آوری کردم؛ امیدوارم مفید واقع شود.  البته این سطور بیشربه گفته های جسته و گریخته شبیه است تا باور یا نظریه ؛ ولی این حسن را دارد که ذهن را از درگیری درآورد و کمی هم به افکارنظم می دهد. 

اداره ی امور جامعه از زمان تمدن های اولیه بشری لازم بوده است. لذا اولین تشکیلاتی که بعدها حکومت ها نام گرفتند بوجود آمدند. با گذشت زمان و روند تکاملی جوامع بشری؛ اقتدار دولت ها نیز گسترش پیدا کرد. با اقتدار بیشتر دولت ها و همزادی قدرت و ثروت؛ بین فعالیت اقتصادی و حکومت وابستگی متقابلی پدید آمد.  زیرا حکومتها زیرساخت های تجارت و کسب وکار را فراهم می کردند، وخود از منافع آن که در غالب مالیات ، بهره مند می شدند. دو بازوی قدرت و ثروت لازم و ملزوم همدیگرند, لذا اقتدارحکومتها در اقتصاد جوامع است؛ بدین ترتیب اندیشه های اداره اقتصاد جوامع از مهمترین وجه تمایز حکومت هاست. 

در یک نگاه گذرا در میابیم که لیبرالیست ها و سوسیالیست ها، دو اندیشه اقتصادی کاملا متفاوت از هم دارند. سوسیال دموکراتها راه حل میانه ای را پیشنهاد میدهند. از اندیشه اقتصادی مردم سالارها اطلاعات مدونی در دست نیست؛ اما باتوجه به اصل 44 قانون اساسی خودمان در تئوری تمایل بیشتر به سمت سوسیال دموکراتها جهت گیری دارد.  

به نظر لیبرال ها یا طرف داران اقتصاد آزاد؛بخش خصوصی بهتر از دولت می تواند از پس کارها برآید؛ دخالت دولت در اقتصاد موجب کند شدن حرکت به سمت پیشرفت می شود و آن را مردود می دانند. این گروه معتقدند در دوره ی انقلاب صنعتی حاکمیت و گسترش اندیشه ی اقتصاد آزاد بود که جوامع غربی توانستند حرکت به سمت توسعه را شروع کنند.     

در مقابل طرفداران اقتصاد سوسیالیستی یا بعبارتی اقتصاد دولتی معتقدند که دولت از عوامل موثر در توسعه ی اقتصادی است و در این زمینه وظیفه ی ویژه ای را بر عهده دارد.

از اندیشه اقتصادی مردم سالارها اطلاعات مدونی در دست نیست البته هر از گاهی نظریه های اقتصادی بیان می شود, مانند اقتصاد اسلامی, اقتصاد سازندگی, اقتصاد مقاومتی, اقتصادی تهاجمی, اقتصاد فرهنگی, و غیره , ولی هیچ یک از آنها بر اساس اصول و مبانی و دستور العمل های مدون بیان نمی شود.

ما بعنوان یک کشور جهان سومی؛ باید توجه داشته باشیم که کشورهای در حال توسعه برای انتخاب اندیشه اقتصادی خود و حرکت بسمت کم کردن فاصله خود با کشورهای پیشرفته باچالش های جدی مواجه ایم. اما آنچه مسلم است برای عبور از مرحله توسعه, به دولتی کارآمد نیاز داریم که با جدیت هدف توسعه را دنبال کند. حرکت جوامع در حال توسعه بدون حضور و مداخله دولت برای توسعه مطمئنا دشوار خواهد بود. زیرا کشورهای توسعه یافته امروزی زمانی حرکت خود را به سمت توسعه آغاز کردند که در زمینه های صنعت، تجارت و شاید از آن مهمتر علم و اندیشه و تحولات اجتماعی رقیب نداشتند. در حالیکه کشورهای جهان سومی یا در حال توسعه امروزی زمانی قدم در راه توسعه گذاشته اند که در جوار تجارب سودمند کشورهای پیش رفته ؛ رقیبان نیرومندی را هم در کنار خود دارند.  جامعه جهانی به سمت دهکده جهانی حرکت کرده است, و مردم به اتفاقات وحوادث در دورافتاده ترین نقات جهان واکنش نشان می دهند.   

با حمایت دولت و پیشرفت کشور؛ بخش خصوصی نوپا و تازه کاربه اندازه کافی تجربه به دست می آورد ومنبعد بهتر از دولت می تواند از پس کارها برآید.  

اما در کشورهای جهان سومی آرمانگرایی و تقدس گرایی و ارزش گذاری های سنتی و عقیدتی فراتر از منافع ملی و اقتصاد کشور دیده می شود, و حتی تمام مسایل سیاسی – اجتمایی – اقتصادی را تحت الشعاع قرار میدهد.  پس در اینگونه جوامع شعارهای خصوصی سازی و اقتصاد آزاد را نمی توان جدی گرفت. زیرا وجود اقتصاد خصوصی در کشورها و جوامع از عامل های جلوگیری از خودکامگی است.

از طرفی وجود منابع سرشار نفت در خاورمیانه سبب شده که قدرت اقتصادی کاملا در اختیار دولتی ها و حکومت ها باشد.  عمده درصد تولید ناخالص ملی کشور حاصل استخراج و صادرات نفت می باشد، دراینصورت بخش های فن آوری و تولیدی کشور که توسط بخش خصوصی جامعه اداره می شوند، نقش تعیین کننده ای در اقتصاد نداشته و در نتیجه جامعه هر چه بیشتر به دولت وابسته می شود. بخش خصوصی هم به همین علت از تاثیر اقتصادی چندانی برخوردار نخواهد بود.  بنا بر این بحث خصوصی سازی و حرکت به سمت اقتصاد بازار رابطه متقابلی با تمایل حکومت ها به مردم سالاری نیز پیدا میکند. گرچه توسعه یافتگی و توسعه نیافتگی را نمی توان با نگاه اقتصادی سرف بررسی و تحلیل نمود اما اندیشه های اقتصادی وجه تمایز حکومت ها فارغ از نوع حکومت ها خواهد بود.

با توسعه علم و فناوری, گسترش ارتباطات و تقسیم کارها، و اقتصاد جهانی؛ حکومت ها نیز پیچیده و گسترده شده اند. امروزه دیگر نمی توان تمام نقص ها یا مزایای یک حکومت را بر عهده یک فرد و تفکرات و منش او دانست. آنچه مهم و تاثیرگذاراست سیستم حکومتی است. در این سیستم است که افراد سلسله مراتب قدرت را طی می کنند و به یک نوع فرهنگ یا فضای کاری عادت می کنند.  پس امروزه نمی توان از استبداد یک شخص سخن گفت چون این نظام حکومتی است که فرایند خودکامگی را ترسیم می کند. می توان نتیجه گرفت که شروع استبداد نه یک فرد بلکه مجموعه ای از عوامل و روابط است.

از آنجایی که آغاز تمامی تمدن ها دیکتاتوری بوده است، حرکت به سوی مردم سالاری باید گام به گام طی شود. نمی توان انتظار داشت که از دل یک حکومت بشدت خودکامه ناگهان یک دموکراسی نسبتا کامل زاده شود. بنابراین توده های مردمی باید در اولین فرصت ممکن در پی ساختن احزاب و گروه های فرهنگی و اجتماعی موازی و مستقل باشند. ازطرفی ساختن گروه ها و نهادهای مستقل موازی نیز مستلزم روندی تدریجی است و باید به مرور با جمع شدن افراد در کنار یکدیگر برای تشکیل آن ها اقدام کرد و   باید باور به منافع ملی، فارغ از گرایشات ایدئولوژیک وجه اشتراک اجتماعات با شد.

از طرفی با نگاه به کشورهای اسلامی ( عمدتا جهان سومی) ؛ از دیرباز افکار و آراء مخالف و اقلیتی تحت عنوان جهاد با کفر سرکوب شده اند.  ترویج اندیشه بنیاگرایانه از اسلام سبب شده که رویکرد افراطی ایدئولوژیک در جوامع اسلامی رشد پیدا کند ، و جلوی رشد افکار دیگراندیش گرفته شود. بنابراین ساختارهای موازی در این جوامع تقریبا شکل نگرفته است. 

دررهگیری مسیر خودکامگی به ابتکار«مقدس سازی» برمی خوریم. تقدس سازی در اغلب اقوام وجود داشته است. برای مثال درکره شمالی رهبر از خورشید آمده است و در مصر باستان، فرعون را فرزند خدایان بزرگ مصری می دانستند. در ژاپن پادشاه را از نسل خدایان می دانستند. در واقع این تقدس سازی روندی است که می کوشد بقاء تسلط اقلیتی را تضمین کند. با اینکار در واقع حاکم و همراهانش در سطحی بالاتر از کل ملت قرار می گیرد. در دوران امروز مصادیق دیگری از این تقدس سازی وجود دارد, در ایران و کره شمالی و عربستان تقدس سازی نمود برجسته ای دارد. دسته بندی هایی مانند خواص و عوام؛ خودی و نخودی, و تعابیر خیزش و رویش در توجیه حذف اندیشه های نو گرایانه مصادیق امروزی جامعه ماست.    در فضای تقدس هر یک از مردم موظف به تبعیت از خواست حاکم می باشد.   تمامی نیروهای جامعه، اعم از نیروی کار، ثروت های طبیعی و … نیز در اختیار سیستم حکومتی می باشد. به عبارتی نوعی همراهی بین ایدئولژی و خودکامگی بوجد می آید؛ چرا که ایدئولوژی ابزار موثری در دست خودکامگان بوده است. نمونه های آن حکومت کلیسا در قرون وسطی و حکومت کمونیست ها در زمان اتحاد جماهیر شوروی سابق و غیره. البته بین مکاتب الهی و مکاتب غیر الهی مرزبندی هایی باید لحاذ شود. در مورد دین بهتر است توجه شود که خداوند انسان را آزاد آفریده و بوسیله ا دیان الهی اورا راهنمایی ودعوت نموده است ، اما نگاه خداگونه به اشخاص از دریچه عقل و فهم ناقص انسانی است که زمینه ساز دیکتاتوری می باشند.

نگاه به چند صده گذشته در غرب گویای چرخش عمده در سیاست و تفکر اقتصادی؛ تقدس زدایی, و گرایش فزاینده به خصوصی سازی،انتقاد از دولت بزرگ و اندیشه دولت کوچک در غرب است. متعاقب آن سیاست های گرایش به خصوصی سازی زمینه را برای رشد بخش خصوصی فراهم کرد. این گرایش موجب افزایش فرصت و توانایی شر کت های بزرگ خصوصی در رشد بنیه مالی و هدایت به سمت تاثیر گزاری بر قدرت گردید. در حالیکه آرمانگرایی و تقدس گرایی و ارزش گذاری های سنتی و عقیدتی؛ فراتر از منافع ملی و اقتصاد کشور؛ از عمده عوامل تاثیر گزار بر قدرت در جوامع جهان سومی است؛   وجه تمایز جوامع غربی و جوامع جهان سومی هم در همین جاست. بنابراین در ابتدایی ترین مرحله خصوصی سازی در جوامع جهان سومی با پارادکسهای جدی بر می خوریم. از طرفی با توجه به بحران اخیر اقتصادی و آنچه در غرب جاری است، برای  برون رفت از وضع موجود,  اندیشه اقتصاد آزاد از حل بحران موجود ناتوان است؛ و نتوانسته چاره ای جز اندیشه سوسیال دموکراتها برای حل بحران اقتصادی خود تجویز نماید.


 چهارشنبه 91/7/12ساعت  10:24 عصر   م. رسول زاده 
  نظر شما چیه؟()

نظر به موارد گفته شده درزیر پوست مردم سالاری ( 1 )آیا دمکراسی یا به قول ما مردم سالاری؛ بیانگر غریب بودن چنین مفاهیمی در فرهنگ سیاسی و اجتمایی جامعه ما می باشد؟ دمکراسی ما هم مانند صنایع ما وارداتی و نا مانوس و کم معنی است. و هیچ ریشه و عقبه ای ندارد. برای گسترش مفهوم و فرهنگ مردم سالاری نیاز به تفکر و تعقل و ابتکار بومی داریم اگر مثال از صنعت بیاوریم, مانند توانمند سازی فناوری و تولید داخلی با نگاه صادرات محور و ... مردم سالاری نیز باید به شکلی بنیادین توسط اندشمندان مردم سالار نظریه پردازی وفرهنگ سازی شود.  و گر نه برگزاری چند انتخابات نمایشی و بعضا فرمایشی , دستاوردی جز آنارشی و ...نخواهد داشت.

برای حل یک مشکل یا مسئله، ابتدا باید به پیشگیری از آن اندیشید.  بعنوان مثال در کنار فراهم کرد امکان تحصیل برای همه, مهارت‌های زندگی و مهارت‌های اجتماعی را نیز باید به مردم آموخت. مردم ما باید اعتماد به نفس داشته باشند وقدرت نه گفتن پیدا کنند. باید بیاموزند اندیشیدن و تصمیم گرفتن را؛ آنها باید دارای شخصیت مستقل باشند. وقتی مراجع دینی و به تبع آن حکومتی ها که خود را مباشران حکومت مقدس می دانند, می‌خواهند که مردم تمام حرف‌های آنها را بدون تأمل گوش دهند و در جامعه نیز همین‌گونه است، مردم یاد نمی‌گیرد به چیزی نه بگوید، در این وضعیت جهل و تعصب و خرافه زمینه رشد شیادان را مهیا می کند و می‌تواند مردم را به بیراهه بکشاند، چرا که به شیادان هم نه نخواهند گفت.  و چنین است که چاپلوسی, و تملق که زمینه ساز تاراج و نابودی راستگویی, صداقت , و امانت داری است, شیوع می یابد. 

از ملزومات مردم سالاری امانت داری, درستکاری , و اعتماد متقابل است خصوصا در کسانی که مسئولیت اجتمایی و سیاسی دارند . آنچه در این زمانه بیش از هر چیز آزار دهنده است, فقدان اعتماد است. رفتارهای مثال زدنی ژاپنی ها , نتیجه اعتماد متقابل مردم و دولت آنهاست. دولتی که حاضر نیست منافع ملّی کشورش را به مسلخ ایدئولوژی بفرستد, به مردم اعتماد می کند, متقابلا مردم نیز به دولت اعتماد پیدا می کنند .

از شاخص های جامعه ایران باستان و حتی بعد از آن , راستگویی , صداقت , و مردم مداری بوده است. این نه گفته ما از روی خودستایی یا ملی گرایی بل به روایت وقایع نگاران سپاه دشمن در تقابل های بین سپاهیان ایرانیان و لشکرآنها بوده است. چه از ایران باستان بجز کتیبه ها و سنگ نوشته های دست نایافتنی چیزی بجای نمانده است. آنچه کشف و رمز گشایی و به اطلاع رسیده است حاصل تلاش و کاوش محققان غربی بوده است که اندکی از آن تحقیقات به فارسی برگشته و شمه ای از روزگاران گذشته به اطلاع ما رسیده است. البته غرب برای کسب تجربه و یافتن رمز اضمحلال امپراطوری بزرگ پارس بوده است نه از سر خیر خواهی. به گواه وقایع نگاران دشمنان کهن, ایرانیان راستگو, یکتا پرست , دانش بنیان و متمدن بوده اند. اکنون ما را چه شده است که عالیترین مقام این جامعه باید صدق گفته هایش را عملا ثابت نماید و حکومت ما برای جامعه جهانی اعتماد سازی کند!!!. 

دموکراسی نه تمرین کردنی است، نه شرقی و غربی می شناسد و نه باید آموخته شود، بلکه مبانی دارد که به مرور باید توسط تک تک افراد جامعه باورورعایت شود. تجربه ی پادشاهان دموکرات تاریخ از جمله کوروش نشان می دهد که دموکراسی نمی تواند از بالا به پایین اعمال شود ( در ادامه به اشاره می شود )، بلکه باید از فرد به فرد آغاز شود و به بالای هرم برسد. البته دموکراسی از پایین به بالا هم اعمال شدنی نیست! بلکه دموکراسی مستلزم ساختارهایی است که باید ابتدا بوجود آیند تا بتدریج زمینه ی پیدایش دموکراسی را فراهم کنند. تجربه ی رنسانس هم همین فرایند را نمایان می سازد. رنسانس فرآیندی بود که به موجب آن نهادها و گروه های مستقل موازی به مرور تشکیل شدند و فعالیت مستمر آن ها طی سالیان به نهادینه شدن اندیشه دموکراتیک انجامید. بنابراین تجربه شکل گیری دموکراسی در غرب نشان می دهد که دموکراسی یک شبه متولد نمی شود بلکه با اصلاحات تدریجی حاصل می شود. باید توجه داشت که ساختارهای اجتماعی در زیر سایه ی حکومت ها ایجاد می شوند و بدون خواست آن ها نمی توان به ایجاد چنین زیرساخت هایی پرداخت. لذا فراهم کردن زمینه های دموکراسی نیازمند حرکت از بالا به پایین هم می باشد. 

در کتاب "افسانه اقبال" ضمن آشنایی با بخشی از تاریخ سیاسی نفت در ایران بواسطه مسئولیت های قهرمان کتاب ( آقای دکتر اقبال ) به تمرین دموکراسی که شاه در سالهای ... با تاسیس دو حزب فرمایشی ... راه انداخته بود و پس از انتخابات و با بالاگرفتن اختلافات و اغتشاشات ... مجبور شد مجلس را وادار به استعفا و عملا منحل نماید, یاد آور انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری و وقایع بعد از آن است. همانگونه که سفرهای استانی و شنیدن درد دل روستاییان و نامه نگاری های مردم به ریاست جمهور یاد آور سفرهای استانی آقای دکتر اقبال ( نخست وزیر وقت شاه) و شنیدن درد دلهای مردم و ... بطوری که مورد تمسخر اعضای کابینه خود نیز واقع می شد. فارغ از شخصیت ساده زیست و صداقت آقای دکتر اقبال , تقریبا همان رفتار در دوره هشتم و نهم ریاست جمهور شبیه سازی می شود. بنابراین دموکراسی نه تمرین کردنی است، و نه باید آموخته شود، بلکه مبانی دارد که به مرور باید توسط تک تک افراد جامعه باور و رعایت شود.

در جامعه مقلد معاب با فرهنگ شفاهی؛ بدیهی است مراجع باید در سف اول مردم سالاری خواهی و ... باشند. در لایه های آشکار و نهان جامعه مراجع در تمام امور اجتماعی و سیاسی و فرهنگی جامعه , و به قوت و قدرت امور دینی و مذهبی حضور دارند. اگر کسی هم جرات کند سخنی در نقد و یا خدای نکرده مذمت آن بگوید با برچسب های ... یا باید جلای وطن کند یا ...    

از ملزومات جامعه مردم سالار ؛ زیرساخت های اجتماعی مناسب خواهد بود.  به گواه جامعه جهانی کوروش اولین حاکمی بود که تمدنی دموکراتیک بنیان نهاد. منشور سازمان ملل متحد براساس بیانه کورش که پس از فتح بابل بیان شده , بنا نهاده شده است. به بیان دیگر نگاه تمدن ایران زمین به انسان و جوامع بشری اولیت دادن به انسان فارغ از رنگ و نژاد و اعتقاد و مذهب بوده است. قوم گرایی در ایران از ویژگی های سیاسی جغرافیایی دوران کوروش به ارث رسیده است، قوم گرایی عامل تعیین کننده در عدم تداوم دموکراسی کوروش نیز بوده است. وقتی که کوروش حضور سیاسی سایر اقوام در حکومت را تدبیر نمود، پادشاهان بعدی ناچار شدند برای حفظ یکپارچگی و تمایت امپراطوری یک نیروی سیاسی پارسی را در بالای این اقوام قرار دهند. اما چرا دموکراسی دوران کوروش تداوم نیافت؟  ظاهرا دموکراسی کوروش بیشتر ریشه در خواست شخص کوروش داشته است تا وجود زیرساخت های اجتماعی و اراده ی ملی و شاید به همین علت بود که در دوران بعداز کوروش دموکراسی ایشان تداوم نیافت.  بنابراین علی رغم اراده ی شخصی حاکم در رواج ومحدود کردن دموکراسی؛ وجود زیرساخت های اجتماعی و اراده ی ملی ازعمده ترین عوامل مردم سالاری هستند.

در یک جامعهمردم سالاری ، وجود ساختار طبقه ای بی معنا می باشد.  در جامعه مردم سالار نظامیان جزئی از ملت اند؛ همینطور روحانیون و حتی نمایندگان مجلس و رئیس جمهور هم جزئی از ملت هستند و نه در مرتبه ای بالاتر از آن ها.  در چنین جامعه ای نقش هر کس نه در رابطه با بقاء حکومت، بلکه در رابطه با منفعتی که برای دیگر اعضای کشور و جامعه ایجاد می کند تعیین می شود.   پایه های مردم سالار بر سازمان ها و نهادهای موازی استوار است.   نمودهای قدرت مانند ثروت، تجارت، دانش و اندیشه، نفوذ سیاسی و … در جامعه مردم سالار؛ به شکل مناسبی از انحصار یک گروه یا دسته ی خاص خارج است.  مراکز فکری مستقل و همین طور مشارکت  گروه های مختلف در قدرت و همچنین آزادی گروه های تجاری مختلف، زمینه را برای ظهور مردم سالار فراهم میکند.

پرهیز از مطلق گرایی نیزاز ملزومات مردم سالاری است. باید نسبت به مطلق بودن ارزشها تردید داشت. هیچگاه نمی شود یک امر را کاملا خوب و یا بد دانست. بنابراین فرد هیچ گاه نسبت به دیدگاهی متعصب نخواهد شد، دیدگاه خود را دیدگاهی میان سایر دیدگاه ها تلقی خواهد کرد. اگر فرد دارای تعصب باشد، یک مکتب، یا ایدئولوژی یا فرد را مطلق و بی رقیب بداند، آنگاه قادر نخواهد بود در آن حالت به اندیشه پویا دست یابد. دقیقا به همین علت قادر نخواهد بود با دیگران در آن مسائل گفتگو کند و همواره سخنان مخالفانش را پوچ و بی ارزش تلقی خواهد کرد. اگرفرد خودش را محدود و ناکامل بداند، و احتمال بدهد که راهکارهای دیگر هم می توانند به آن خوبی یا حتی بهتر باشند، سبب می شود که فرد از سرسپردگی بی چون و چرا بپرهیزد.

انسان مردم سالار؛ حقوق فردی انسان ها را در جایگاهی برتر از ایدئولوژی شخصی اش قرارمی دهد. بر این مبنا باور دارد که هر فردی دارای حقی معادل با حق خودش می باشد.  بنابراین فرد مردم سالار همان حقی را در حاکمیت و بهره برداری از ثروت های ملی برای دیگری قائل است که برای خودش قائل است. بقول عارف بزرگ شیخ حسن خرقانی " آنرا که نزد خداوند به جان ارزد, نزد ما به طعام بیارزد, هر کس به این سرای درامد طعامش دهید و از اعتقادش نپرسید.

 

 

 


 چهارشنبه 91/7/12ساعت  10:21 عصر   م. رسول زاده 
  نظر شما چیه؟()

خبر کوتاه است , بیش از 60 درصد از مدال آوران المپیاد های علمی به خارج از کشور مهاجرت کرده اند !!! ؟؟؟

کشور ما از نظر مهاجرت رتبه جهانی دارد, هم از نظر پذیرش مهاجر و هم از نظر صدور مهاجر, اما این کجا و آن کجا, ما نخبگان علمی و اقتصادی صادر می کنیم و در عوض کارگر غیر ماهر و قاچاق چی و بزهکار وارد می کنیم. عجب معامله ای, بقول ظریفی مدام داریم جامعه را در مشک ارزشهای خودی و نخودی می زنیم و کره اش را صادر می کنیم و ...

مهاجرت نوید بخش است یا تاسف بار؟ به یاد موضوع همیشگی انشا در دوران تحصیل خودمان افتادم. "علم بهتر است یا ثروت؟" البته هیچ یک از معلمان انشا آن زمانها به ما نگفتند کدام بهتر است. و فقط به انشای بچه هایی که چند سطری از قول بزرگترهای باسواد فامیل نوشته بودند که علم بهتر است چون دکتر می شویم و بیماران را معالجه می کنیم و ثروت بد است چون هیچ کاخی ساخته نمی شود مگر در کنار آن کوخ ها بوجود آید !!! نمره ای می دادند و به ما که هیچ وقت انشا نمی نوشتیم و اگر معلم انشا برای ترساندن دانش آموزان زیر کاردررو, مانند خط زدن مشق ها در خواست رویت انشا ها را می نمود؛ نمره منفی ما حتمی بود. البته ما هم دوست داشتیم انشا بنویسیم, اما کسی به ما چیزی یاد نداده بود یا حتا توضیح مختصری که چگونه نوشتن را آغاز کنیم . موضوع مهاجرت هم این روزها چنین وضعی دارد. هر از گاهی و با انگیزه های متفاوت و نه الزاما برای درمان ریشه ای به آن اشاره ای می شود. 

اما آیا با مهاجرت سرمایه های گرانبهای انسانی از ملت کوچیده یا کوچانیده شده اند ؟ 

آیا سرمایه های انسانی کم توان اما پر پتانسیل انسانی برای بارور شدن و به ظهور رساندن استعدادهای نهفته , به خارج از کشور کوچ داده شده اند ؟ که بسیار بعید است !

واضح است که در دنیای امروز یعنی عصر ارتباطات و دهکده جهانی, هیچ چیز تصادفی اتفاق نمی افتد و یا بوجود نمی آید. با ید هوشمندانه برنامه ریزی نمود و صبورانه و سخاوت مندانه اجرا کرد. قطعن توانمند سازی علمی و فناورانه و تولید داخل در دنیای امروز نیاز به هدف گذاری , داشتن نقشه راه , و اجرای هوشمندانه و صبورانه و سخاوت مندانه دارد.

از خسارت های عقب ماندگی و توسعه نا یافتگی, نبود زمینه و زیر ساخت برای شکوفایی استعدادها و پتانسیل های سرمایه انسانی دانش اموخته و نخبه است. پس کوچ استعداد های علمی و پتانسیل های فناورانه و علمی به محیط های مستعد برای آنها اجتناب ناپذیر است. اصولا در جامعه عقب مانده زمینه و زیر ساخت برای نو اوری و اختراع وجود ندارد تا زمینه رشد و شکوفایی استعداد ها فراهم آید . 

با این نگاه مهاجرت سرمایه های انسانی و بعضا مادی, نه تنها خسران نیست که می تواند نعمت هم باشد!!! در صورتیکه این تهدید هوشمندانه به فرصت تبدیل شود؟!!

اگربه برنامه های اجرا شده در سال های اخیر نگاه کنیم, جذب و استخدام ممتازان دانشگاه ها ( نخبگان ) در دستگاه ها و ادارات دولتی؛ آیا آنها را جذب کرده ایم و از توان آشکار و نهان انها بهره گرفته ایم؟ یا آنها را در سیستم های بیمار کارمندی چپانده ایم و از تلاش و تکاپو و انگیزه ساقط کرده ایم؟

کل صنعت وابسته و دست چندم کشور وارداتی است, و نیاز علمی برای اداره آن در حد تکنسین های کار آزموده است! که الحق با آموزشهای حین کار , بسیار هم آزموده و قابل اعتماد هستند. حال با انتقال نخبگان از پشت میز دانشگاه , بدون مهارت, و نشاندن بر مسند های ستادی ( البته تحت سرپرستی مدیران کم سواد و کم توان ) و نبود زمینه و افق برای نو آوری و ایده پردازی , آیا بجز سرخوردگی و رکود و نخوت حاصل بهتری برداشت خواهیم نمود؟

در سال های سازندگی و در ادامه آن در سال های اصلاحات با واردات صنایع ( نه فناوری و تکنولوژی ) مهندسان و متخصصان ورزیده ای در زمینه های ساخت و نصب و بهره برداری از صنایع بزرگ و گران و ارزبر در کشور پرورش یافته اند. این پرورش یافته گان با تشدید تحریم ها و رکود پروژه های اینچنینی عملا در پشت میز ها پلاسیده شده اند ! البته اگر تحریمها هم نبود چند سال دیرتر همین اتفاق می افتاد! چون ظرفیت واردات صنایع (آنهم دست چندم) بی نهایت نیست.

این سرمایه های ماهر و کارآزموده اماخموده و رخوت زده, سربار سازمانها و شرکت های دولتی شده اند! چون امکان ارتقاع همه آنها نیست در حالی که همه آنها انتظار و استحقاق ارتقاع و پیشرفت دارند. البته ارتقاع و رشد در زمینه شغلی بدلیل محدود بودن صنعت وابسته امکان پذیر نیست, و فقط تعدادی از آنها در سلسله مراتب سازمانی ارتقاع می یابند که بدلیل نداشتن دانش مدیریت, روند جهان سومی سازمان ها و در نهایت صنعت کشور ادامه می یابد وبه مسیر صحیح پیشرفت رهنمود نخواهیم شد!! این سرمایه های انسانی ماهر, بیشتر سربار سازمانها و شرکت های دولتی اند تا بعنوان نیرو های تاثیر گذار, و اغلب باید مدیران به فکر مشغول کردنشان باشند تا به کارگیری توانمندی های آنها.   ظاهرا کسی هم جرات آزادسازی آنها از بند کارمندی را ندارد ( باز نشستگی پیش از موعد ), تا با اندک توان و انگیزه باقی مانده برای این سرمایه ماهر و کار آزموده , بتوان در بازار کار بخش خصوصی , به تقویت این بخش کمک نمود.  بدلیل نبود زمینه و زیر ساخت های نوآورانه طلب؛ ظرفیت و پتانسیل بکارگیری آنها نیز وجود ندارد.

در دولت اصلاحات با توجه به روند جهانی شدن و طبیعت اجتناب نا پذیر بعضی از صنایع مانند نفت و گاز که ذاتا جهانی هستند, به فکر آموزش و پرورش آدمهایی متناسب با فرهنگ و بازار جهانی افتادیم. عده ای را با کمک دانشگاه های بین المللی آموزش مدیریت کسب و کار دادیم. اما با شروع دولت نهم به کل یادمان رفت که می بایست عضوی از جامعه جهانی در شرایط موجود باشیم! و به فکر مدیریت کل جهان افتادیم!!!! بنا براین تعریف اهدف نباید سلیقه ای باشد بلکه باید در راستای منافع ملی باشد و با تغییر مجریان  در اصول و محتوا تغییرات بنیادی ناشته باشند.

آیا می توانیم معضل مهاجرت نخبگان را به فرصت تبدیل کنیم؟

در دنیا تجارب زیادی در این خصوص وجود دارد؛ بعضی دانش و مهارت را وارد نموده و در کنار آن و همراه آن به آموختن و کسب مهارت و دانش و فناوری پرداخته اند و برخی دیگر با اعزام هدفمند نخبگان خود به مراکز و شرکت های دانش بنیان در کشور های صاحب علم و تکنولوژی, به کسب مهارت پرداخته و با انتقال آن به کشور خود منشا تحولات و پیشرفت در کشورشان شده اند. تعدادی نیز با شرکت های صاحب دانش و تکنولوژی شریک شده اند. معلوم است که ترکیبی از استراتژی های گفته شده بالا و آزاد سازی متخصصان ماهر ولی نا کارامد در سیستم های بیمار موجود, ممکن است راهکار سریعتری باشد.   به نظر می رسد با تشکیل هسته های علم و فناوری ( دولتی – مردمی ) و با تعریف ماموریت برای نخبگان در محدوده شرکت های دانش بنیان؛ آنها را بکوچانیم! تا پس از چند سال با توشه ای از تجربه و مهارت و پشتوانه علمی روز دنیا به کشور بازگشته و پایه گذار نواوریهای علم وفناوری و تولید در غالب شرکت ها ی دانش بنیان با ظرفیت روز جهانی باشند. ...


 جمعه 91/3/19ساعت  8:41 عصر   م. رسول زاده 
  نظر شما چیه؟()

نامگزاری امسال به سال "تولید ملی و حمایت از کار و سرمایه ایرانی " توسط عالی ترین مقام کشور گویای اهمیت حیاتی تولید ملی از منظر اجتمایی، اقتصادی، امنیت ملی، و شان و جایگاه کشور در جامعه جهانی از یک طرف و غفلت از توانمند سازی فناوری و تولید داخل بطور بنیادین و اصولی در دهه های گذشته از منظری دیگر بوده است. 

از جمله تحرکات بنیادین که در سال "تولید ملی و حمایت از کار و سرمایه ایرانی " در کوشه و کنار به چشم می خورد و به گوش می رسد؛ "اصلاح قانون حداکثر استفاده از توان تولیدی و خدماتی درتأمین نیازهای کشور و تقویت آنها در امر صادرات" و تصویب یک فوریت آن در مجلس هشتم -  پیش نویس "قانون ایجاد فضای مساعد کارآفرینی و رفع موانع کسب و کار"  - "تشکیل شورای عالی توسعه توان ساخت داخل" در وزارت نفت - تدوین و ابلاغ " منشور توسعه توان ساخت داخل" توسط وزیر محترم نفت -  آئین نامه تشکیل و فعالیت قطب های پژوهش و فناوری وزارت نفت - نظام جامع راهبری پژوهش، فناوری و نوآوری وزارت نفت - و در دستور کار بودن تشکیل "سازمان جهاد خودکفایی"  در نفت - و غیره می باشد. البته قوانین و دستور العمل های اجرای بنیادین ، بدون اجرای صحیح و اصلاح موردی با توجه به شرایط اجرایی، بی اثر یا کم اثر خواهد بود.

   امید است  سال "تولید ملی و حمایت از کار و سرمایه ایرانی " دلیلی شود تا تصمیم گیران کشور جدی تر به  موضوع تولید ملی بپردازند، و در پایان سال آثار ملموث و عملی اقدامات و برنامه ها نیاز به جمع آوری گزارشهای سطحی و شعار گونه برای ارایه به افکار عمومی را نداشته باشد.  

   جنب و جوش قابل تحسین ارگانها و وزارت خانه در ارتباط با سال تولید ملی در مواردی به تاجیل های بی مورد  منجرشده است که رسیدن به نتیجه مطلوب را با تردید مواجه می نماید.  دهه ها بل صده ها غافل بوده ایم،  اکنون طوری نقشه راه را ترسیم کنیم که در مسیر حرکت فقط به اصلاحات بپردازیم، نه آنکه مجبور شویم راه رفته را بی خیال و حرکت از نو.    

در نوشته های پیشین تحت عنوان "آسیب شناسی عقب ماندگی تکنولوژیک " به دلایل عقب ماندگی تکنولوژی ،  آثار عقب ماندگی ، و راه حلهای رفع عقب ماندگی - ودر "حمایت از ساخت داخل چرا ؟ و چگونه ؟ "  به چرا و چگونگی آن بطور اجمال پرداخته شده است که تکرار آنها ضرورت ندارد . آنچه در اینجا لازم به یادآوریست، پرهیز از تکرار کج راهه رفتن هاست.

از نفت مثال بیاوریم که همه چیزمان نفتی است. یکصد سال و اندی است که نفت داریم و صنعت نفت و عواید حاصل از فروش نفت و ارتزاق از آن . توسعه صنعتی نیم بندی هم داشته ایم،  به این صورت که صنعت دست چندم را از کشورهای صنعتی وارد کرده ایم و خودمان را وابسته به تجهیزات و قطعات و مواد مصرفی آنها . از توسعه تکنولوژی و فناوری این صنعت هم غافل بوده ایم . چون هرچه می خواسته ایم خوب و ارزانش را از هر طرف به ما تعارف کرده اند و کلی هم سور و مهمانی و تشکر که مشتری تاج سرماست . قوانینمان را هم متناسب با روند واردات تنظیم کرده ایم، سیستمهای مالی و اداری و گمرکات و غیره نیز برای خدمت به این روند شکل گرفته اند. دانش پالایشگاه و پتروشیمی بماند از دانش مواد مصرفی از قبیل کاتالیست ها و مواد شیمیایی نیز غافل مانده ایم .   بخش خصوصی ما هم همین روند را دنبال کرده است. نه دانش و فناوری بومی دارد و نه مواد اولیه. با افزایش فشارهای سیاسی و اقتصادی، حریف امروز و رفیق دیروز، به فکر افتادیم که به خودمان اتکا کنیم . اما ابزارمان همان هایی است که ما را به این وضعیت دچار کرده است، و در سالهای اخیر فرسوده تر نیز شده اند .  پس عقلای جمع را جمع کردیم و پس از برآیندگیری از دانش و تحقیق و تجربه آنها و عبورش از صافی ارزشها، سند چشم انداز نوشتیم و برنامه های یکم، دوم ، .....و پنجم توسعه . تصمیم گیران و راهبران اجتمایی بر آن شدند تا اقتصاد و صنعت را از دست نا اهل (دولت) بستانند و بدست اهلش (مردم) بسپاریند .

واگذاری ها و برون سپاری ها آغاز شد و جمعی به نان و نوائی رسیدند . اندکی گذشت و شامه ها تیز شد . آمار نشان داد که جسم تصدی گری دولت درهمین چند سال واگذاری به اندازه ده ها برابر واگذاری ها رشد داشته است !!! بدلیل سرمایه گذاری های جدید. و با بررسی بیشتر ظن "خصوصی بازی" به جای "خصوصی سازی" به یقین گرائید و ...

هنوز مردم سپاری کسب و کار و اجرای اصل 44 قانون اساسی اوایل راه نیم بد خود است که سامانه خرید متمرکز کالا ! درست می کنیم و پژوهش و توسعه را متمرکز می نماییم !! . سرنوشت آن را نیز به کسانی می سپاریم که شاید در بیان یا تدریس نظریه ها در کلاس درس ظرف یکی دو ساعت کار را به نتیجه برسانند، اما در عمل پس از تدوین یک یا چند نظام نامه و نظام اجرائی و بخش نامه، در کناری عاطل و باطل می نشینند تا دیگران به ساز ناهماهنگ و ناموزون آنها   کنسرت های موزون بنوازند و این سرزمین شعار زده را از غفلت چند صد ساله برهانند و بر صدر   ملت های منطقه نشانند و بعنوان الگو قرار دهند!! .

موقع آن رسیده است که جمعی مرکب از همه نظرها و نظریه ها و فکرها، فارغ از ارزشهای سلیقه ای و فرعی، وصرفا جهت پرداختن به منافع ملی و جمعی، راهکارهایی را ترسیم کنند که پس از چند صباحی با خاموش شدن بلندگوهای بی محتوا، بااندک نسیم به سخره و فراموشی نروند . مقهور عنوان های دهان پر کن و وسعت ساختمانها و تعداد پرسنل هم نشویم که یک مرد جنگی به از صد هزار.

باز مثال از نفت بیاورم، چهل سال و اندی است پژوهشگاه صنعت نفت داریم ولشگر پژوهندگان شکل داده ایم، اکنون که حریف ضعف مان را به رخمان کشیده، متوجه شده ایم که پژوهشگاهمان تشکیلاتی تشریفاتی بوده است و هیچ دست آوردی قابل اعتنا نداشته است . اکنون از این بلور تزئینی و شکستنی می خواهیم کاستی هایمان را بر طرف کند، خوب معلوم است که هم گران است و هم تناسبی با کارآیی هایی که ما انتظار داریم ندارد .  دانش اقتصادی می گوید سرمایه سوخته را از هرکجا رهایش کنیم جلوی اتلاف سرمایه های مادی و انسانی بیشتر را می گیریم و زمان را هم بیش از این هدر نمی دهیم .

پژوهشگاه را محور قرار دادن به امید هم افزایی و رسوب دانش در آنجا ، به راه بادیه رفتن است. مگر فلسفله وجودی پژوهشگاه چه بوده است که اکنون باید به فکر گروه بندی مواد مورد نیازصنعت باشیم و بعد به تدوین برنامه برای دانش و فناوری و تولید داخل آنها.؟    سرمایه های ارزشمند انسانی را در باطلاق های کارمندی گرفتار کردن همان سر نوشتی را نصیبمان می کند که در آن گرفتاریم. با تمام احترامی را که برای دانشمندان پژوهشگاه قایل هستیم باید بگویم تحقیق و پژوهش و نو آوری سنخیتی با روحیه کارمندی ندارد. پژوهشگاه را به پژوهندگانش واگزاریم و هم سنگ با بخش خصوصی در حال شکل گیری، به انها کار و ماموریت بدهیم. کج راه ای را که چهل سال و اندی پیموده ایم ، ترمیم و اصلاح اساسی کنیم.

 

به یاری خدا

 

 

 


 دوشنبه 91/1/28ساعت  11:4 صبح   م. رسول زاده 
  نظر شما چیه؟()

تعطیلات نوروز امسال را با دشت های کویرآران و بیدگل سپری کردیم. مناظر زیبا و طبیعت متنوعی دارد، از تپه های ماسه بادی یا به قول سها (دختر کوچکم) "خاک تمیزای اتو کشیده" و تپه های شنی، با درخچه های کوتاه و پراکنده کویری گرفته تا زمین های حاصلخیز در جوار شوره زارهای محصور در بوته زارهای تنک کویری ونهایتا دریاچه نمک و چاله های سنبک و پادگان نظامی و کارخانه فولاد وکاروانسرای مرنجاب، و قصر بهرام و غیره.

و البته تعدادی دشت تازه متولد شده در حوالی جاده های کنار گذرتازه تاسیس و هنوز آسفالت نشده، که موشها! خبرش را سال ها قبل به گوش عده ای رسانده بودند!!! درمحدوده ای مستعد، جاییکه علی رغم بی آبی، دارای انبوه گیاهان کویری خودرو ودرخچه های پرورشی سازمان جنگل بانی است، که بیانگر استعداد حاصلخیزی خاک منطقه است، و نزدیکی به امکانات شهری این زمینهای تفتیده را مرهون لطف زمین خواران کرده است!.

به بهانه دایر نمودن زمین، عده ای نا آگاهانه !!! با دست اندازی به منابع آبهای زیر زمینی و محدود حاشیه کویر که در طول تاریخ بوجود آمده، با حفر چاه های عمیق و نیمه عمیق ، دشت ها را بوجود آورده اند و اصطلاحا زمین های بایر را دایر کرده اند!!!، تا ذخایر هزاران ساله سفره های آب زیر زمینی را در دوره کوتاه چند دهه ، به طرز ناشیانه ای نابود کنند.

 نا گفته نماند که تاسیس صنایعی مانند فولاد که آب فراوانی برای خنک کردن فرآیندها و تجهیزات آن نیاز است، تحت هر عنوان اعم از توسعه و اشتغال زایی ( در واقع اشتغال زدایی با توجه به سرمایه بر بودن و اشتغال زایی کم)، در حاشیه بی آب کویرنابخردانه بوده است.

کویر چگونه جایی است؟ کویر به جایی گفته می شود که شرایط آب و هوایی سخت دارد، مانند بارش کم ، دمای بالا همراه با اختلاف دمای زیاد شب و روز، اختلاف دمای زیاد تابستان و زمستان، باد های شدید و توفان های شن، شورره زارها و البته کمبود آب تازه. همچنین دارای منابع زیر زمینی ( از جمله نفت و گاز ) و روزمینی بسیاری در کنار طبیعت بکر و دست نخورده بهمراه مناظر بدیع طبیعی وهوای پاکیزه و غیره می باشد.

مردم حاشیه کویر در زمانهایی که بهشت اجباری نبود، آب را برای مصارف کشاورزی با زحمت و تلاش زیاد و با حفر قنات از راه های دور ( مناطق کوه پایه ای ) به زمین های حاصل خیز هاشیه کویر می رساندند تا از دسترنج خود ارتزاق نمایند. مسیر قنات از روستا ها و آبادی ها عبور داده می شد تا پاسخ گوی نیاز های شستشوی مردم و آب تنی تابستان های گرم نواحی کویر، کویر نشینان باشد. دشت ها آباد بود و نوعی اقتصاد کشاورزی، زندگی روستاها و شهر های نزدیک را اداره می کرد.   اما بعد از اینکه ایمان و بهشت متولیانی پیدا کرد، و مردم از جهت دین و آخرتشان آسوده خاطر شدند!، به کار دنیای خود مشغول شدند واز جمله برای دایر کردن زمین های بایر! چاه های عمیق و نیمه عمیق زیادی حفر کردند و به آبادانی!!! زمین پرداختند، و بعضی ها حتی اسم خیریه هم روی آن گذاشتند.  پس از اندکی و بدلیل ازدیاد بی رویه جمعیت ، نیاز مردم به سر پناه باعث می شود مومنینی که زمین های بایر را دایرکرده اند، به فکر تامین زمین برای خانه های مردم بیافتند! (که البته از همان ابتدا ، افتاده بودند) بعد هم زمین ها را با قیمت ها یی که روز به روز با شیب مخالف ایمان مردم! تصاعدی رشد می کنند، به خلق الله بفروشند، البته انصافا وجوحات حق امام و خمس و کمک به دسته جات عزاداری دهه عاشورا و بساط نذری را فراموش نخواهند نمود، تا آن دنیای خود را نیز به بهای اندکی آباد نمایند. 

 چنین شد که قنات ها خشکید و بیابانها برای پیشروی آماده باش شدند،  بطوری که بسیاری از دشت های حاصلخیز که زمانی اقتصاد منطقه را اداره می نمود یا به شهر پیوسته اند ویا جز نامی از آنها باقی نمانده است.  اینها همه در حالی است که این روزها سازمانهای حفاظت محیط زیست و جنگل بانی ها تقریبا همه جا حضور دارند، که اگر نبودند چه می شد؟ 

بهر حال حفظ محیط زیست و منابع طبیعی علا وه بر مدیریت صحیح، نیاز به فرهنگ سازی و اطلاع رسانی به مردم دارد. زمین های خشک امروز و دشت های سر سبز دیروز یاد آور قدر ناشناسی از نعمات آب و آبادانی است. 

کویر از زیبایی و وقار ، مناظر جذاب و منحصر به فرد ، از اقیانوس ها و جنگل ها چیزی کمتر تدارد.   عظمت و آرامش کویر ، سکوت و صلح مفقود شده در شهر نشینی را هدیه می دهد. در کویر همسایه ها به هم نزدیکترند، آسمان و زمین را می گویم. در کویر آسمان شب بی نهایت است و افق پایانی ندارد. ستارگان درخشان، راه شیری ، خرس بزرگ وخرس کوچک ، شکارچی ، هوای لطیف و پاکیزه، پشه های گزنده و ... و شبهای خنک بر بام های کاه گلی، که در هیاهوی شهر  گم شده اند، در کویر خود نمایی می کنند. 

   اگر کویر می توانست سخن بگوید، از این همه بی توجهی یا کم توجهی چه می گفت؟ 

کویر مغرور و سربلند است.   قناعت هم دارد و به اندک بخشش ابر های عبوری می سازد. کویر کمتربه سایه ابرها وابسته است، و سوزش آفتاب ، این یار با وفا و دیرینه اش را به لطف زودگذر ابر سیاه ترجیح می دهد و به اندک سخاوت وام داران دریا بسنده می کند. کویر به اتفاق گیاهان سخت جانش که ریشه های عمیق و وسیع آنها درس مقاومت و پایداری می دهد، و گیاهان همجوار شوره زار هایش که عشق به زندگی را بیان می کند، درس ایستادگی، قناعت ، و سخاوت می دهد.

کویر اعتراضش به اجحاف طمع کاران را با غرش طوفانش ، و پاشش شنهایش به آسمان ، اعلام می نماید، و دنیای سیاه متجاوزان به حریمش را تیره و تار و روزگار وحشت انگیزشان را وحشت انگیز تر می کند.

یاران با وفای کویر، در پس چهره کبود و برافروخته کویر، آثار محبت و عطوفت ، لطافت و نوازش، عشق و صفا ، و سخاوت و صداقت را می بینند.  کویر هر چه دارد بی پرده است. چیزی پنهان از آنچه می بینید ندارد و از پنهان کاران هم متنفر و بیزار است.   بی پوشش است مانند شب های پر ستاره اش، مانند آفتاب داغ وسوزانش و مانند چهره بر افروخته وگداخته اش.

بیایید صداقت ، سخاوت ، پایداری ومقاومت را از کویر بیاموزیم و با کویر مهربانتر باشیم.


 سه شنبه 91/1/15ساعت  12:28 عصر   م. رسول زاده 
  نظر شما چیه؟()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
قهرمان
یاد من باشد از فردا صبح
همنشین باد
گمشده ...
زیر پوست مردم سالاری ( 1 )
زیر پوست مردم سالاری ( 2 )
مهاجرت!!! تهدید؟ یا فرصت؟
تولید ملی و حمایت از کار و سرمایه ایرانی را پاس بداریم
با کویر مهربانتر باشیم
[عناوین آرشیوشده]