خبر اختلاس های نجومی آن هم در جامعه ای مذهبی و منتظر و ولایی با حکومت دینی و لشگرهایی از دستگاههای متعدد نظارتی و در تشکیلاتی که مدیران ، رؤسا ، کارشناسان ، و حتی کارمندان جزء از صافی های گزینش های اعتقادی ، عقیدتی ، و غیره گذشته اند ، هر انسانی را به تحیر می اندازد . گر چه انتشار این اخبار نوید سلامت بخشهایی از دسگاه های اجرایی است، اما وسعت و دامنه اخلاس و فساد وسرعت عمل اختلاس گران در عبور از مجاری قانونی نشانه فساد عمیق اخلاق در امانت داری است.
در اقتصادی که مدیران دست در خزانه زاینده و گنج موروثی نفت دارند ، اما در هزینه کردن برای منافع حقیقی ملی و ملت برای ایجاد زیر ساخت های حیاتی که ارتزاق و اقتدار این ملت را به همراه می آورد ، محتاطند ؛ چگونه در هزینه کردن برای نفع شخصی و گروهی گستاخند ؟ آیا عبارت خیانت در امانت ، مفهومی غیراز این را تداعی می کند؟
آیا از درک منافع حیاتی ملت و اقتدار ملی و جایگاه با عزت این جامعه در جامعه جهانی عاجزند و اقتدار خود را در تباهی ملت می یابند، یا بدنبال حقوق پایمال شده یا نشده خود از میراث خدادادی این آب و خاک اند ؟
مگر ما وارث این آب خاک از نیک مردانی که بیانیه آنها منشور سازمان ملل شده، نماد عدالتشان در دیوار و میدان کاخ کسری نمود دارد، و شعارشان گفتار نیک و کردار نیک و پندار نیک بوده است ، نیستیم ؟ به همه افتخارات و محاسن گذشتگان، محاسن و معنویت و اخلاق اسلامی را هم بیافزاییم، آیا همه اینها برای امانت داری کافی نیستند؟!
آیا معیارهای نیکی و بدی تغییر ماهیت داده اند ؟
ملاک های نیکی و بدی نسبی هستند ، لذا مرز خوبی و بدی بسته به دیدگاه ، اعتقاد ، و باورها جابجا می شوند. شاید ایشان قبل از دیگران به کشف و شهود رسیده اند ؟! و اختلاس در نظر آنها مفهوم بدی ندارد ؟
شاید هم خیالات خدمات بشر دوستانه! و جاودانه شدن در حافظه تاریخ انگیزه آنها برای توانمند ی سریع مادی و سهل الوصول می باشد، تا دست آنها را در رسیدن به قدرت و نجات محرومان و بینوایان و ستمدیدگان و غیره گشاده نماید !!! و این چنین آنها را به تاریک خانه تاریخ کشانده است.
شاید هم نگاه گروه و دسته گرا به اشکال مختلف ملی و دینی و قومی و غیره توجیه کننده اینچنین رفتاری است!!!
اگر چنین باشد ، به آششفته احوالی میرسیم که درآن گرفتاریم.
بیاییم نگاهمان را انسانی کنیم ، البته در عمل و نه در سخن و پند و اندرز. مگر خدا انسان را اشرف مخلوقات قرار نداده ؟
انسان فارغ از رنگ ، نژاد ، ملیت ، مذهب ، و ... ارزشمند ترین است . چرا آنقدر معیار و قانون وصافی و شرط و شروط قرار داده ایم که همگی آنها عملا خالی از محتوا شده اند و بقول امروز یها جنبه فرمالیته پیدا کرده اند. و آنهایی که تمامی معیارها و قانون ها وصافی ها و شرط و شروط ما را پاس کرده اند، رقم اختلاسشان و فسادشان در جوارلشگریان دستگاههای نظارتی متعدد، باور کردنی نیست.
آیا فیلتر های متعدد سیاسی ، عقیدتی، روابط گروهی بجای ضوابط، و ... موجب اجتماع فسادگران در دستگاه های اجرایی با حاشیه امن بالا نشده است؟
.......
در یک سفر کاری به شهر اصفهان بهمراه یکی از نوآوران و کارآفرینان اصفهانی از شهرک ابریشم که کارگاه نامبرده در آن قرار داشت به طرف اصفهان در حرکت بودیم . ایشان در راه بازگشت به طرف اصفهان در چشم انداز روبرو به کارخانه سیمانی که از دور نمایان بود اشاره کرده و گفت: این یکی از کارخانه های آقای همدانیان است و شروع به تعریف شرح حال آقای همدانیان نمود.
آقای همدانیان طفل یتیمی بوده است که از سنین کودکی شروع به کار کردن می نماید . محل کار ایشان کارخانه کبریت سازی در شهر تبریز بوده است و وظیفه تمیز کردن محیط کارگاه و از این قبیل کارها را بعهده داشته است. ایشان یک روز از صاحب کارگاه اجازه می گیرد که آیا می تواند چوب کبریت هایی را که در کف کارگاه با دیگر ضایعات جاروب کرده را از آشغالها جدا نموده و برای خود بردارد که صاحب کارگاه موافقت می نماید و از این پس آقای همدانیان هر شب چوب کبریت های همراه زباله را جدا می نموده در بسته های چهل تایی با کش می بسته اند و ذخیره می نموده اند.
پس از مدتی به صاحب کارگاه پیشنهاد می دهد که آیا حاضر است چوب کبریتهای جمع آوری شده را بخرد؟ یا اینکه قوطی کبریت خالی در اختیار ایشان برای بسته بندی آنها قرار می دهد ؟ صاحب کارگاه که مقدار چوب کبریتها را قابل ملاحظه می یابد ، سوال می نماید چطور ممکن است در این کارگاه این همه ضایعات وجود داشته باشد؟ و آقای همدانیان عرض می کنند که همه اینها را از آشغالها جمع آوری نموده است .
صاحب کارگاه از ریز بینی کودک خوشش می آید و می گوید که چوب کبریتها را می خرم و وارد مذاکره قیمت می شود . اما کودک (آقای همدانیان) میگوید که پول نمی خواهد و بجای آن سهام کارگاه را طلب می کند و صاحب کارگاه که از ذکاوت و دقت نظر کودک به شوق آمده می پذیرد .
خلاصه کودک برادر کوچک خود را هم به کارگاه می آورد و به تدریج در کارگاه ترفیع می گیرد و سرکارگر می شود و به مرور زمان سهام خود را افزایش می دهد و کم کم نصف کارگاه را می خرد و پس از آن، همة کارگاه را می خرد و بدنبال آن چندین کارخانه و الا آخر .
اکنون ایشان در قید حیات نیستند، ولی این دو برادر بیش از شصت مدرسه ساخته اند و کارها و آثار خیریه بسیاری از خود باقی نهاده اند و جالبتر اینکه همه کارخانه ها و اموال خود را وقف کارهای عام المنفعه نموده اند .
در ضمن یکی از دو برادر هرگز ازدواج نکرد و دیگری هم صاحب فرزندی نشده است .
و باز از آقای همدانیان نقل می کند که روزی با طرف آلمانی اش راجع به عمر کاری کارخانه ای که در نظر داشته تأسیس نماید مذاکره می نموده و طرف آلمانی می گوید که عمر کارخانه و مواد اولیه مصرفی و غیره مثلا برای دویست سال ادامه خواهد داشت و آقای همدانیان می گوید کافی نیست ! و طرف آلمانی می گوید مگر شما چند سال عمر خواهید کرد؟ که آقای همدانیان می گوید ای نیک مرد ، من بیش از چند سال دیگر عمر نخواهم کرد ولی این کارخانه را من برا ی مردمم می سازم، بنابراین باید سالیان سال دوام داشته باشد و به مردم ایران خیر برساند . روحشان شاد
حال چنین سرزمینی با این همه استعداد و منابع و این چنین مردمانی، چگونه مدیریت شده است که با انبوهی از معضلات مانند بیکاری ، فقر ، اعتیاد ، و عقب ماندگی و ... دست به گریبان است؟
سرزمینی که به روایت وقایع نگاران لشگر دشمنانش، مردمانش راستگو و در ست کار بوده اند و دروغ را گناهی نا بخشودنی می دانسته اند ، چه شده که دنیا به دنبال راستی آزمایی گفته های رهبرانش می باشد؟
چرا همه کسانی که در همه تاریخ این سرزمین بنوعی عهده دار مسؤلیت اداره کشور بوده اند، پس از افول، متهم به خیانت و وابستگی به بیگانه و لاابالی گری و اختلاس و ... حتا در دوران پس از انقلاب، می شوند ؟
.....
تحریم های کشنده جبهه استکبار که برای حمایت !!! ملت ایران بر مردم ایران تحمیل شده است، بهمراه تنگناها و سختی ها و بلایایی که بتدریج به ما وارد نموده، مواهب و مزایایی هم داشته که من میخواهم به نمونه ای از آن اشاره کنم .
بعنوان مقدمه بگویم پس از یکصد سال صنعت نفت داشتن و از آن ارتزاق کردن، هنوز صنعت داریم و تکنولوژی وفناوری نداریم یعنی اگر بخواهیم یک کارخانه صنعتی درمقوله نفت و پایین دست آن در کشور ایجاد کنیم باید دانش و تجهیزات و بعضی مواد مصرفی را از خارج کشور وارد کنیم و این در حالی است که کشورهایی که منابع هیدروکربنی چندانی هم ندارند در مدت دو سه دهه، صادر کننده دانش و تجهیزات در این صنعت شده اند. حال همین صنعت وارداتی هم نیاز به نگهداری و قطعات یدکی و مواد مصرفی شیمیایی دارد، از جمله کاتالیست های مورد نیاز صنایع پالایشی و پتروشیمی و گاز و غیره.
این روزها که آثار گزنده تحریمها همه جا مشهود است، بخصو ص در صنعت نفت که اولین خاکریز پس از صنایع دفاعی است، تب کاتالیست بیش از تجهیزات حساس و غیره در کشور بالا گرفته است.
از ارگانها و سازمانهای دولتی مانند نهاد ریاست جمهوری و سازمان گسترش و نوسازی ایران و نهادهای دیگر گرفته تا سازمانهای پژوهش وفناوری و پشتیبانی ساخت داخل و کمیته های خودکفایی شرکت های دولتی که از جیب مبارک بیت المال برای کمک به توانمندسازی فناوری و تولید این گروه از مواد حیاتی، سخاوتمندانه حراج سرمایه ملی می کنند ، تا شرکتها و پژوهشگران و کارآفرینانی که پا به این عرصه نهاده اند و می خواهند کشور را از نیاز به بیگانه مستغنی و کارآفرینی و افتخار آفرینی و ثروت آفرینی برای خود و ملت نمایند .
دانشگاهها و پارکهای علم و فناوری و پژوهشگاهها با لشگر چند هزار نفری از دانشمندان و پژو هنده ها و غیره با تجهیز آزمایشگاه های مجهز به دستگاهها و تجهیزات گران قیمت و پیچیده وارداتی و ایجاد رشته تخصصی کاتالیست در دوره های کارشناسی ارشد و دکتری و غیره، خلاصه به هر جا که سرک بکشی به وفور گزارشهای مفصل از اقدامات و دست آوردها و برنامه های پیش رو دریافت می شود و کلی گله و شکایت که کو حمایت هایی که هر روز شعار آن به گوش می رسد؟.
گفتن این نکته ضرورت ندارد که دانشگاهها و پژو هنده ها و سازندگان و مصرف کنندگان و حمایت کنندگان این عرصه همه خود را آگاه ترین و برترین و صاحب نظر می دانند و دیگران را در درجه پایین تری از کفایت و لیاقت! و همه اینها برای توانمندسازی فناوری و تولید موادی است که در کل دنیا به تعداد انگشت شمار تولید کننده معتبر دارد و این تولید کنندگان نیاز دنیا را پاسخگو هستند، ولی با توجه به شرایط حاضر کشور و تحریم ها بالاجبار باید خودمان برای تأمین نیاز داخلی اقدام به پژوهش، تولید دانش و فناوری، و ساخت و تولید نماییم آنهم با کیفیت و قیمت رقابتی!.
حال چرا این چنین به عرصه کاتالیست از جبهه های گوناگون پژوهشی ، تولید دانش ، فناوری ، ساخت و تولید ، بجز مصرف که ملاحضاتی دارد، حمله ور شده ایم و همدیگر را زیر دست و پا می گذاریم، گویا به صف نذری بگیرها زده ایم، نمی دانم ریشه در جو گیر شدن ما ایرانیها دارد که گاهی انقلاب زده می شویم و برای همه بجز خودمان و یکی دوتای دیگر مرگ می خواهیم، و گاهی سیاست زده می شویم و در همه موارد نظر می دهیم و به مدیریت دنیا می پردازیم در حالی که در انجام وظیفه خودمان قصور می کنیم، و گاهی فیلسوف می شویم و در مورد همه چیز و همه کس نظر می دهیم و بعد هم می گوییم اقیانوسی از دانش و آگاهی به عمق یک میلیمتر هستیم! که بهتر است بگوییم سرابی به عمق هیچ، و ... ، یا اینکه وضعیت اینچنینی گویای بی برنامه گی و عدم تمرکز هدایت و حمایت از مقوله توانمندسازی فناوری و تولید داخل می باشد و برای هدر رفتن منابع محدود ملی، چه مالی و چه انسانی، ملا حظه ای نداریم.
باشد تا به توانمند سازی فناوری و تولید داخلی با نگاه صادرات محور و در زمینه هایی که مزیت نسبی داریم، از جمله نفت، در کشور بعنوان اولویت اول و با تدبیر مدیران آگاه و فداکار پرداخته شود و علاوه برکسب ثروت و درامد، به توانمندی کشور که در اولویت بالاتری قراردارد، بپردازیم. همانطور که می دانید کشورهای صنعتی علاوه برکسب ثروت ، بواسطه قدرت ناشی از توان فناوری و تولید، در مواقع و موارد متعدد سعی در تحمیل اراده و خواست خود به ملت ها را دارند مانند شرایطی که ما در آن قرار داریم.
شاهنامه روایت نبرد خوبی و بدی است و اندیشه حاکم بر شاهنامه همیشه مدافع خوبی ها در برابر ظلم و تباهی است. ابیاتی از شاهنامه را دیدم، به حدی از سادگی و زیبایی و پاکی آن لذت بردم که بارها و بارها با خودم زمزمه کردم ، البته خود فردوسی اینچنین میگه :
جهان کرده ام از سخن چون بهشت از این بیش تخم سخن کس نکشت
شما هم به خواندن این چند بیت مهمان هستید:
ز یزدان نیکی دهش یاد باد همه کار و کردار ما داد باد
پرستندگان را همه برکشیم ستمکارگان را به خون درکشیم
بیا تا جهان را به بد نسپریم بکوشش همه دست نیکی بریم
نماند همی نیک و بد پایدار همان به که نیکی بود یادگار
آفرین بر فردوسی